شانس و اقبال ، خرافه يا واقعيت ؟؟؟ !!!
شانس و اقبال
خرافه يا واقعيت ؟!
كوچيك تر كه بوديم ، كارتون لوك خوش شانس مي داد ،
يادتونه ؟؟؟؟؟
يعني واقعا شانس حقيقت داره ؟؟
گاهي اوقات جريان ها به نفع بعضى افراد به گونه اى تمام مى شود كه براى ديگرى آنگونه نيست مثلًا يه كاسبى، هر معامله اي كه مى كند به سودش تمام مى شود يا هر جنسى مى خرد قيمت آن جنس بالا مى رود ،هر كالايى مى فروشد با منفعت و بدون ضرر است ؛همه مى گويند او آدم خوش شانسى است.اما جريان امور براى بعضى افراد برعكس است به هر درى مى زند بسته است و در هيچ كارى موفق نمى شود اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه آيا واقعاً بخت و شانس وجود دارد؟
از آنجا كه معيار واقعى بودن و يا واهى بودن انديشه و عقيدها، عقل آدمى است قبل از هر چيز ميزان ارزش چنين عقيدهاى را از ديدگاه عقل مورد بررسى قرار مى دهيم و سپس آن را از ديدگاه قرآن بررسى مى كنيم.
بخت وشانس از ديدگاه عقل
در جهان طبيعت هر حادثه اى علتى دارد و در اثر همين ادراك است كه مفهوم چرا براى ذهن انسان پيدا مى شود مفهوم چرا همان سوالى است كه ذهن از علت اشياء مى كند. اگر ذهن اين قانون را نپذيرفته بود كه هر حادثه اى علتى دارد ،مفهوم چرا براى ذهن مورد نداشت و نمى شود چيزى بدون علت «1» باشد.
اعتقاد به بخت و اقبال يا تصادف و اتفاق فقط از جهل به علت حاصل مى شود و قضاى الهى به هيچ حادثه اى مستقيماً و بلاواسطه تعلق نمى گيرد بلكه هر حادثهاى را تنها از راه علل و اسباب خودش ايجاد مى كند و انسان كه نمى تواند در برابر علل حوادث بى تفاوت بماند و بايد براى هر حادثه اى علتى بجويد اگر موحد و خداپرست باشد علل حوادث را به ذات پاك او كه طبق حكمتش همه چيز را روى حساب انجام مى دهد باز مى گرداند وگرنه يك سلسله علل خرافى و موهوم بى اساس براى آنها مى تراشد يكى از آنها بخت و شانس است.
بخت وشانس از ديدگاه قرآن
اسلام اقبال و ادبار انسان را در پرتو فعاليتهاى مثبت و منفى قرار داده است در منطق قرآن اگر شومى و بدبختى وجود داشته سرچشمه آن خود اعمال انسان است. قرآن مى فرمايد:
لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى «نجم ، 39»
براى انسان جز آنچه تلاش كرده نيست.
اگر بشر اندكى واقع بين باشد روابط علّى و معلولى حوادث و قضاياى عالم را درك مى كند، مى فهمد كه مسأله شانس و بخت يك خيال است و عقل و دين اسلام آن را به رسميت نمى شناسد. كسى ذاتاً خوشبخت يا بدبخت نيست. گليم بخت هيچكس نه چنان سفيد بافته شده كه قابل سياه شدن نباشد و نه چنان سياه كه قابل سفيد شدن نباشد، گليم بخت هر كس همان صفحه روح و آيينه ى قلب خود اوست اين صفحه هم قابل سفيد شدن است و هم قابل سياه شدن، علم و معرفت، ايمان و تقوا، اعتماد به نفس، مداومت بر عمل صالح، هم نشينى با نيكان اين صفحه را سفيد مى كند و جهل، خرافات، تعصبات و فسق و فجور و مصاحبت با ناصالحان آن را سياه و تاريك مى سازد«2»
______________________________
«1»علت چهار تا است فاعلى، مادى، صورى، غايى مثلًا يك پيراهن چهار علت مى تواند داشته باشد علت مادى كه پارچه باشد علت صورى كه شكل پيراهن باشد علت فاعلى كه خياط باشد و علت غايى كه پوشيدن باشد و نمىشود علتى ماوراى اين اسباب و علل چهار گانه باشد.
«2»اكبرى، محمود، خرافه ها و واقعيت ها، 1جلد، فتيان - قم، چاپ: سوم، 1391 ه.ش.ص 52به نقل از شهيد مطهري ، بيست گفتار ، ص80